منکوب کردن تارومار کردن، سرکوب کردن، قلع وقمع کردن، کوبیدن، مضمحل ساختن، مغلوب کردنمتضاد: منکوب شدن، تارومار شدن ادامه... تارومار کردن، سرکوب کردن، قلع وقمع کردن، کوبیدن، مضمحل ساختن، مغلوب کردنمتضاد: منکوب شدن، تارومار شدن فرهنگ واژه مترادف متضاد